چه صلابتي دارد اين 18 تير. همه آمده اند. جوان و پير و ميانسال. نه فقط در يک خيابان؛ که اينبار آموخته اند از روزهاي پيش. در هفت هشت نقطه مرکزي تهران تظاهرات هاي توده اي بر پاست. سکوتي در کار نيست. همه شعار مي دهند. بعضي ها الله اکبر مي گويند اما به سرعت مرگ بر ديکتاتور! دولت کودتا استعفا استعفا! جانشينش مي شود. مرکز درگيري ها چهارراه ولي عصر – انقلاب است: پارک دانشجو. جمعيت متمرکز و فشرده است و گاردهاي ضد شورش با گازاشک آور و باتوم يورش مي برند. چهره ها خونين است. جمعيت مرتب از پياده رو به خيابان و خيابان به پياده رو جا به جا مي شود. ماشين ها مثل دو هفته پيش همه بوق مي زنند. بوق هاي ممتد. باز هم مشت ها در آسمان است و دو انگشت به نشانه پيروزي و همبستگي. موج مردم از همه خيابان هاي اصلي به سمت ميدان انقلاب و دانشگاه سرازير است. اينبار شعار طولاني جديدي را به سبک دوران انقلاب 57 همه مي خوانند:محمود خائن آواره گردي/ خاک وطن را ويرانه کردي/ کشتي جوانان وطن آه و واويلا….. مرگ بر تو! مرگ بر تو…. مــــرگ بــر تــــو!گاز اشک آور مثل نقل و نبات بر جمعيت مي بارد ولي باور نکردني است انگار همه عادت کرده اند. حال هيچکس به هم نمي خورد. فقط فورا آتشي روشن مي کنند. بعضي ها دود سيگار را به چشم کنار دستي مي فرستند. در تقاطع بلوار کشاورز و خيابان کارگر هستيم. از پايين گارد ويژه به سمت ما هجوم مي برد. شعار گويان به سمت بالا مي دويم. از طرف خيابان فاطمي جمعيت فشرده اي به ما ملحق مي شوند و دوباره به سمت پايين بر مي گرديم با شعار: نترسين! تنرسين! ما همه با هم هستيم!خبري از تيراندازي در اين قسمت نيست. از بقيه جاها هم هنوز خبري در اين مورد نرسيده. چقدر دختر! چقدر مادر! در صف اول. خشمگين و شاداب و الهام بخش! دوباره به سمت ما هجوم مي برند. اينبارلباس شخصي ها را هم آورده اند ولي تعدادشان نسبت به روزهاي قبل کمتر است و مشخص است که تحت تاثير افشاگري هاي اين سه هفته در مورد جنايت هاي بسيجي هاست. به بعضي از اينها لباس فرم سپاه پوشانده اند که منظمتر به نظر بيايند. حالا با تعداد زياد و با موتور به جمعيت حمله مي برند. چند صد نفري وارد بازارچه جنب پارک لاله مي شوند که راه در رو ندارد و آنجا گير مي افتند. همراه با چند نفر از روي نرده ها و سيم خاردار مي پريم و وارد محوطه پارک مي شويم. مقصد خيابان اميرآباد است. دارند از نبش فاطمي خيابان را مي بندند که جمعيت اميرآباد به جمعيت اطراف پارک نپيوندند. اميرآباد غلغله است. نبش کوچه اي که ندا در آنجا جان باخت، جمعيت ايستاده اند و شعار مرگ بر ديکتاتور مي دهند. پيرمردي که مي گويد 80 سال دارد با خوشحالي مي گويد ديگر کسي نمي ترسد. همه آمده اند. اينها رفتني اند. ببين اينهمه جمعيت ولي بر عکس سال 57 يک عمامه به سر هم در ميانمان نيست! انتقام خون ندا را اين مردم مي گيرند! راست مي گويد.مردم وضعيترا خوب درک کرده اند. ضعف و شکنندگي رژيم را دريافته اند. ديگر هيچکس نمي ترسد. پير و جوان شعار مي دهند. محکمتر و مصممتر از سه هفته پيش. خودرويي که در آن خانواده اي نشسته است و بوق ممتد مي زنند به آهستگي به سمت شمال خيابان اميرآباد در حرکت است. پسر خانواده سرش را بيرون آورده و به مردم مي گويد: باز هم مي خواهيد مسالمت آميز مبارزه کنيد! نمي بينيد که اينها اسلحه دارند! خواهرش هم با شعار مرگ بر ديکتاتور همراهيش مي کند!! تنها عکس العمل من تکرار شعار با آنان و بالا بردن مشت است.خود را سريعا به اينترنت مي رسانم و اين گزارش را مي نويسم. امشب خيلي داغ خواهد بود. شعارها بر بام ها غوغا خواهد کرد. زخمي ها و دستگيري ها هم کم نيست. هنوز هوا تاريک نشده، ايست هاي بازرسي را در گوشه و کنار گسترده اند با بسيجي هاي يونيفرم پوش. به خيال خود مي خواهند ارعاب کنند و به مردم حالي کنند که وضع فوق العاده است! چه حماقتي!! اين هزاران هزار مردمند که امروز با حضور قدرتمند خود در خيابان ها به رژيم حالي کردند که هوا پس است! از بقيه شهرها هنوز خبري ندارم. ولي بدون شک 18 تير امسال در تهران، يک واقعه به شدت تاثيرگذار بر روند تحولات جاري خواهد بود. بدون شک.
گزارش ارسالي براي نشريه دانشجويي بذر – 18تير 1388