۴/۱۹/۱۳۸۸

سالگرد هجده تیر










چه صلابتي دارد اين 18 تير. همه آمده اند. جوان و پير و ميانسال. نه فقط در يک خيابان؛ که اينبار آموخته اند از روزهاي پيش. در هفت هشت نقطه مرکزي تهران تظاهرات هاي توده اي بر پاست. سکوتي در کار نيست. همه شعار مي دهند. بعضي ها الله اکبر مي گويند اما به سرعت مرگ بر ديکتاتور! دولت کودتا استعفا استعفا! جانشينش مي شود. مرکز درگيري ها چهارراه ولي عصر – انقلاب است: پارک دانشجو. جمعيت متمرکز و فشرده است و گاردهاي ضد شورش با گازاشک آور و باتوم يورش مي برند. چهره ها خونين است. جمعيت مرتب از پياده رو به خيابان و خيابان به پياده رو جا به جا مي شود. ماشين ها مثل دو هفته پيش همه بوق مي زنند. بوق هاي ممتد. باز هم مشت ها در آسمان است و دو انگشت به نشانه پيروزي و همبستگي. موج مردم از همه خيابان هاي اصلي به سمت ميدان انقلاب و دانشگاه سرازير است. اينبار شعار طولاني جديدي را به سبک دوران انقلاب 57 همه مي خوانند:محمود خائن آواره گردي/ خاک وطن را ويرانه کردي/ کشتي جوانان وطن آه و واويلا….. مرگ بر تو! مرگ بر تو…. مــــرگ بــر تــــو!گاز اشک آور مثل نقل و نبات بر جمعيت مي بارد ولي باور نکردني است انگار همه عادت کرده اند. حال هيچکس به هم نمي خورد. فقط فورا آتشي روشن مي کنند. بعضي ها دود سيگار را به چشم کنار دستي مي فرستند. در تقاطع بلوار کشاورز و خيابان کارگر هستيم. از پايين گارد ويژه به سمت ما هجوم مي برد. شعار گويان به سمت بالا مي دويم. از طرف خيابان فاطمي جمعيت فشرده اي به ما ملحق مي شوند و دوباره به سمت پايين بر مي گرديم با شعار: نترسين! تنرسين! ما همه با هم هستيم!خبري از تيراندازي در اين قسمت نيست. از بقيه جاها هم هنوز خبري در اين مورد نرسيده. چقدر دختر! چقدر مادر! در صف اول. خشمگين و شاداب و الهام بخش! دوباره به سمت ما هجوم مي برند. اينبارلباس شخصي ها را هم آورده اند ولي تعدادشان نسبت به روزهاي قبل کمتر است و مشخص است که تحت تاثير افشاگري هاي اين سه هفته در مورد جنايت هاي بسيجي هاست. به بعضي از اينها لباس فرم سپاه پوشانده اند که منظمتر به نظر بيايند. حالا با تعداد زياد و با موتور به جمعيت حمله مي برند. چند صد نفري وارد بازارچه جنب پارک لاله مي شوند که راه در رو ندارد و آنجا گير مي افتند. همراه با چند نفر از روي نرده ها و سيم خاردار مي پريم و وارد محوطه پارک مي شويم. مقصد خيابان اميرآباد است. دارند از نبش فاطمي خيابان را مي بندند که جمعيت اميرآباد به جمعيت اطراف پارک نپيوندند. اميرآباد غلغله است. نبش کوچه اي که ندا در آنجا جان باخت، جمعيت ايستاده اند و شعار مرگ بر ديکتاتور مي دهند. پيرمردي که مي گويد 80 سال دارد با خوشحالي مي گويد ديگر کسي نمي ترسد. همه آمده اند. اينها رفتني اند. ببين اينهمه جمعيت ولي بر عکس سال 57 يک عمامه به سر هم در ميانمان نيست! انتقام خون ندا را اين مردم مي گيرند! راست مي گويد.مردم وضعيترا خوب درک کرده اند. ضعف و شکنندگي رژيم را دريافته اند. ديگر هيچکس نمي ترسد. پير و جوان شعار مي دهند. محکمتر و مصممتر از سه هفته پيش. خودرويي که در آن خانواده اي نشسته است و بوق ممتد مي زنند به آهستگي به سمت شمال خيابان اميرآباد در حرکت است. پسر خانواده سرش را بيرون آورده و به مردم مي گويد: باز هم مي خواهيد مسالمت آميز مبارزه کنيد! نمي بينيد که اينها اسلحه دارند! خواهرش هم با شعار مرگ بر ديکتاتور همراهيش مي کند!! تنها عکس العمل من تکرار شعار با آنان و بالا بردن مشت است.خود را سريعا به اينترنت مي رسانم و اين گزارش را مي نويسم. امشب خيلي داغ خواهد بود. شعارها بر بام ها غوغا خواهد کرد. زخمي ها و دستگيري ها هم کم نيست. هنوز هوا تاريک نشده، ايست هاي بازرسي را در گوشه و کنار گسترده اند با بسيجي هاي يونيفرم پوش. به خيال خود مي خواهند ارعاب کنند و به مردم حالي کنند که وضع فوق العاده است! چه حماقتي!! اين هزاران هزار مردمند که امروز با حضور قدرتمند خود در خيابان ها به رژيم حالي کردند که هوا پس است! از بقيه شهرها هنوز خبري ندارم. ولي بدون شک 18 تير امسال در تهران، يک واقعه به شدت تاثيرگذار بر روند تحولات جاري خواهد بود. بدون شک.
گزارش ارسالي براي نشريه دانشجويي بذر – 18تير 1388

۱۸ تیر از زبان باطبی، الله‌کرم و ابراهیمی

«سعید امامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است»: این تیتری بود که باعث شد روزنامه سلام پس از حدود هشت سال فعالیت در روز ۱۵ خرداد ۱۳۷۸ یعنی یازده سال پیش، تعطیل شود. نمایندگان محافظه کار مجلس پنجم، در آخرین روزهای کار خود برای محدود کردن فعالیت روزنامه‌های اصلاح طلب و منتقد، که با روی کار آمدن محمد خاتمی شکوفا شده بودند، در صدد بودند قانون مطبوعات را تغییر دهند و راه را برای برخورد شدیدتر قوه قضائیه با روزنامه ها و روزنامه نگاران هموار کنند. در این میان روزنامه سلام، به سردبیری عباس عبدی، برای مقابله با تصمیم مجلس، نامه ای را از سعید امامی، یکی از مدیران سابق وزارت اطلاعات که در آنزمان بعنوان طراح اصلی قتلهای سیاسی زنجیره ای پاییز ۱۳۷۷ معرفی شده بود، منتشر کرد. در این نامه ظاهراً آقای امامی پیشنهاد تغییر در قانون مطبوعات را داده بود (یعنی کاری که مجلس پنجم قصد انجام آن را داشت). انتشار این نامه از سوی روزنامه سلام سبب شد تا قوه قضائیه این روزنامه را توقیف کند. این رویداد باعث ایجاد نقطه عطفی در تاریخ جنبش دانشجویی ایران شد. دانشجویان مقیم خوابگاه اصلی دانشگاه تهران، موسوم به کوی دانشگاه، واقع در خیابان امیرآباد شمالی در اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام تظاهراتی را به راه انداختند. این تظاهرات ابتدا محدود به محوطه کوی بود ولی با فرارسیدن شب کم کم دانشجویان به خیابانهای اطراف رفتند.ماموران نیروهای انتظامی و افراد موسوم به لباس شخصی برای متفرق کردن دانشجویان به اطراف خوابگاه آمده بودند. کمی که از نیمه شب گذشت، درحالیکه شماری از دانشجویان در خواب بودند، نیروهای لباس شخصی به کوی حمله کردند، در اتاق ها و شیشه ها را شکستند و به ضرب و شتم دانشجویان و تخریب اموال آنها پرداختند. به گفته مقام های جمهوری اسلامی در این حادثه جوانی بنام عزت الله ابراهیم نژاد، فردی که بعنوان مهمان در آن شب در کوی بسر می برد، کشته شد و یک دانشجو هم یک چشمش را از دست داد. گرچه روزنامه سلام سالیان سال در فضای بسته سیاسی پیش از دوم خرداد ۱۳۷۶ تنها روزنامه نسبتاً منتقد حکومت بشمار می آمد، با سر کار آمدن محمد خاتمی، رئیس جمهوری اصلاح طلب، عملاً این روزنامه به واسطه روزنامه های جدید تحت الشعاع قرار گرفته بود. روزنامه هایی که نه تنها از نظر فرم، ظاهر و سبک کاری پیشرو بودند، بلکه از نظر محتوا نیز بی پرده تر و عمیق تر سران جمهوری اسلامی را نقد می کردند. احمد باطبی، یکی از دانشجویانی که در آن زمان در ماجرای کوی دانشگاه حضور داشت، در این باره به رادیو فردا می گوید: «بهرحال ما آن موقع قتلهای زنجیره ای را داشتیم که اتفاق افتاده بود و روزنامه های دوم خردادی آن دوره، این را منتشر کرده بودند بعضی از مناسباتی که در نهاد قدرت وجود داشت، روابط اقتصادی که بین سران نظام بود، اینها هم افشا شده بود و جامعه این پتانسیل را داشت که اعتراض کند به آن مسائل. روزنامه سلام و بسته شدنش یک جرقه بود.»«هر که گفته صد در صد اشتباه می‌کند»یکی از افرادی که در آن زمان به عنوان یکی از عاملان اصلی حمله به کوی دانشگاه نامش مطرح شد، حسین الله‌کرم، از فرماندهان سپاه و رهبران گروه انصار حزب‌الله بود. او که هم اکنون با عنوان وابسته نظامی سفارت جمهوری اسلامی در کشور کرواسی مشغول به کار است، به پرسش‌های رادیو فردا پاسخ صریح نمی‌دهد.حسین الله‌کرم: من نگفتم نیست. نگفتم هست. گفتم سؤال شما چیست، شما گفتید که من دچار توهم شده‌ام...
حسین الله‌کرم (راست)؛ از رهبران انصار حزب‌اللهرادیو فردا: گروه انصار حزب‌الله وجود دارد یا نه؟گروه؟انصار حزب‌الله.از نظر من گروه انصار حزب‌الله (مکث)... برای چی باید وجود داشته باشد؟سؤال دوم من هم همین بودخوب است. پس از سؤال دوم شروع کنیم؟دلیل وجود این گروه چیست؟دلیل وجود گروه چی؟فلسفه وجودی‌اش چیست؟مگر گروه بودن قدغن است؟ این همه گروه هست. این هم یکی از آن گروه‌ها. هر گروهی به دلیلی که هست گروه‌های دیگر هم می‌توانند به همان دلیل باشند. عیبی ندارد. می‌دانید که گروه از چند تیم شروع می‌شود. تیم هم از افراد است. افرادی که دور هم دور تفکری جمع شوند، به هرحال اینها تشکیل یک تیم و بعد هم کمی گسترش پیدا کند، گروه و ...شما به عنوان استاد علوم سیاسی این گروه را چگونه می‌بینید...دارم همین را می‌گویم. دقیقاً همین را گفتم. تشکیل گروه بر همین اساس است.به نظر شما بعنوان استاد علوم سیاسی و کارشناس مسائل سیاسی تفکری که این گروه به قول شما دورش جمع شده چیست؟مثل گروه‌های دیگر، تفکرشان همگرایی با هم، می‌تواند جالب باشد، می‌تواند دلیلی بر جمع شدن دور هم باشد. همگرایی، همفکری...بر سر چه چیز؟ هویت اینها...یک چیز مشترک. عرض کردم در پیرامون مسائل مشترک.آن مسائل مشترک چیست؟باید ازشان بپرسید.شما به عنوان یکی از رهبرانشان نمی‌دانید؟من رهبر آنها هستم؟ اشتباه می‌کنید شما. نه، بودید.من فکر نمی‌کنم که آنها رهبری داشته باشند. چه کسی به این گروه دستور داد که حمله کنند به کوی دانشگاه؟کی گفته به کوی حمله کردند؟ هرکه گفته صد در صد اشتباه می‌کند. *****
امیر فرشاد ابراهیمیاما امیرفرشاد ابراهیمی، دبیر سیاسی پیشین گروه انصار حزب الله، یعنی همکار سابق آقای الله کرم، که در این بین به جرگه منتقدان حکومت جمهوری اسلامی پیوسته، برای پرسش های من پاسخ روشنی دارد. او می گوید: «آقای حسین الله کرم که شناخته شده هستند، بعنوان رهبر گروههای حزب الله. باید تاکید کنم گروههای حزب الله نه فقط انصار حزب الله. چون حزب الله شاخه های فراوانی دارد. اما بطور مشخص اگر بخواهیم به حادثه کوی دانشگاه اشاره کنیم، ایشان اگر نگوییم «آمریت» (که من همچنان آمریت ماجرای حمله به کوی دانشگاه را متوجه شخص رهبری می دانم) حداقل آمریت هدایت نیروهای حزب الله را چه به داخل کوی چه مسائلی که بعد از آن اتفاق افتاد، نقش بسیار مهمی می دانم. این حرف من هم نیست، حرف شورای امنیت ملی کشور است که در آن بیانیه معروفش صراحتاً اسم آقای الله کرم را آوردند و اشاره کردند که بخاطر مدیریت نابخردانه ای که داشتند در هدایت نیروهایی که در آن بیانیه بعنوان لباس شخصی معروف شده اند، بعد از آن در یک مسجدی به اسم مسجد سجاد، ستادی راه انداختند و می شود گفت تا روز چهارشنبه هفته بعد که آن راهپیمایی معروف بعد از سخنرانی آقای خامنه ای بوجود آمد، ایشان هدایت داشتند به روی نیروهای قرارگاه ثارالله تهران که در آنزمان ایشان یکی از فرماندهان قرارگاه بودند و نیروهای حزب الله.»یکی از پرسش های کلیدی اینست که اصولاً با توجه به معدود بودن تعداد دانشجویان معترض و محدود بودن گستره اعتراضهای آنها، دست کم در مقایسه با اعتراضهای هفته های اخیر به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، دلیل برخورد شدید حکومت با این گروه چه بود؟احمد باطبی در پاسخ به این پرسش می گوید: «دو جنبه داشت. یکی جنبه تجربه جمهوری اسلامی در برخورد با اعتراض های اجتماعی بود. بهرحال آنها تجربه دهه شصت و فعالیت گروههای مخالف مانند سازمان مجاهدین و گروه های چپ را داشتند و می دانستند اگر اجازه بروز انتقاد را بدهند، قطعاً دامنگیری دارد بصورت حالت توده ای در می آید و به جامعه سرایت می کند. سیاستشان در این سالها همین بود که در نطفه سرکوب کنند. یک جنبه دیگر این بود که جنبش دانشجویی و اساساً قشر دانشجو بعنوان قشری متفاوت با اقشار دیگر جامعه محسوب می شد. قشری است که عموماً وابستگی به جایی ندارد و دیگر اینکه مطالبات روز اجتماع را بیان می کند و می تواند به نوعی هدایت کننده مطالبات اجتماعی باشد. هدایت کننده جریانهای اعتراضی باشد.»
احمد باطبی همراه با سمیه بیناتحمله نیروهای لباش شخصی به کوی دانشگاه از سوی دولت محمد خاتمی و شورای امنیت ملی محکوم شد و از قوه قضائیه خواسته شد که عاملان این حادثه را مجازات کند. حتی رهبر جمهوری اسلامی نیز در این باره موضعگیری کرد و گفت: «این حادثه تلخ قلب مرا جریحه دار کرد. حادثه غیرقابل قبولی در جمهوری اسلامی بود. حمله به منزل و ماوا و مسکن یک جمعی، بخصوص در شب و یا هنگام نماز جماعت، به هیچوجه در نظام اسلامی قابل قبول نیست.» دانشجویان در تظاهرات خود شعارهایی هم عیله رهبر جمهوری اسلامی ایران سر داده بودند. آقای خامنه ای در این باره گفت: «حتی اگر یک چیزی که شما را، خون شما را به جوش می آورد، مثلاً فرض کنید اهانت به رهبری کردند، بازهم باید صبر کنید. سکوت کنید. اگر عکس مرا هم آتش زدند، پاره کردند، باید سکوت کنید. و الا حالا فرض کنیم یک جوانی، یا یک دانشجوی فریب خورده، یک حرفی زده، یک کاری کرده، چه اشکالی دارد، من از او صرفنظر می کنم.»اما در عمل چنین اتفاقی نیافتاد و چند تن از دانشجویان از جمله احمد باطبی، منوچهر و اکبر محمدی به خاطر براه انداختن تظاهرات از سوی دادگاه به اعدام محکوم شدند. که البته این احکام بعداً به حبس های طولانی مدت بدل شد. حتی یکی از دانشجویان، اکبر محمدی بعداً در زندان در گذشت. از سوی دیگر به گفته آگاهان، هیچگاه هیچیک از اعضا و فرماندهان انصار حزب الله که حتی در بیانیه شورای امنیت ملی به نقش شان در حادثه کوی دانشگاه اشاره شده بود، محاکمه نشدند و دادگاه در نهایت بخاطر ماجرای کوی دانشگاه، تنها یک سرباز نیروی انتظامی را بخاطر دزدیدن یک ریش تراش از خوابگاه دانشجیان محکوم کرد.اما دانشجویان بر این باورند که گرچه آنها بهای سنگینی را برای اعتراضات خود پرداختند اما اعتراضات هفته های اخیر به نتیجه اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری اخیر، در اصل ثمره حرکتی است که آنها در ۱۸روز تیر ۱۳۷۸ پایه گذاری کردند.

حمله لباس شخصی ها به خوابگاه دانشگاه امیر کبیر

لباس شخصی‌ها پنج‌شنبه شب به خوابگاه دانشگاه امیرکبیر حمله کرده‌اند. این حمله در دهمین سالگرد حمله نیروهای لباس‌شخصی به کوی دانشگاه تهران صورت گرفته است.

خبرنامه امیرکبیر، پایگاه خبری- تحلیلی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر، گزارش داده است که «نیروهای لباس شخصی مجهز به سلاح‌های سرد و گرم با همراهی موتورسواران سازمان‌دهی شده به برخی از خوابگاه‌های دانشگاه امیرکبیر حمله کردند».این حمله در ساعت ۲۰:۳۰ پنج‌شنبه شب اتفاق افتاده و در جریان آن نیروهای لباس شخصی با ورود به خوابگاه گلشن در خیابان به‌آفرین، تعدادی از دانشجویان و نگهبانان این خوابگاه را مورد ضرب و شتم قرار داده‌اند.خبرنامه امیرکبیر همچنین گزارش کرده است که هنوز از وضعیت چند تن از دانشجویان خوابگاه گلشن پس از حمله پنج‌شنبه شب اطلاعی در دست نیست.یک شاهد عینی هم در گفت‌وگو با رادیو فردا با تأیید حمله نیروهای لباس شخصی به خوابگاه گلشن از سنگ‌پرانی و پرتاب گاز اشک‌آور توسط این نیروها به داخل محوطه خوابگاه خبر داده است.این شاهد عینی به رادیو فردا گفت که در پی این حمله یکی دو تن از افراد داخل خوابگاه بازداشت شدند که به فاصله چند ساعت، حوالی ساعت سه تا چهار بامداد جمعه این افراد آزاد شده‌اند.این شاهد عینی می‌گوید در حین حمله، لباس شخصی‌ها تهدید کردند که بار دیگر حوالی ساعت ۱۲ نیمه شب به خوابگاه حمله خواهند کر که خوشبختانه چنین حمله‌ای صورت نگرفت.وی با تأکید بر اینکه معلوم نیست پس از این چه اتفاقی خواهد افتاد گفت که روز جمعه آرامش به خوابگاه باز گشته است.با وجود آن که پس از حمله خردادماه لباس‌شخصی‌ها و نیروهای ویژه به کوی دانشگاه تهران، مجلس شورای اسلامی هیئت ویژه‌ای را برای بررسی آن حادثه تشکیل داد و این هیئت ابعاد آن حمله را فراتر از ابعاد حمله سال ۸۷ لباس شخصی‌ها به کوی دانشگاه تهران خواند، باز هم فعالیت این نیروها در هفته‌های اخیر هم‌چنان ادامه یافته است.تصاویر منتشر شده از تجمعات اعتراضی پس از اعلام نتایج انتخابات ۲۲ خرداد بیانگر آن است که نیروهای لباس شخصی نقش ویژه‌ای در به خشونت کشیدن این گونه تجمعات مسالمت‌آمیز و برخورد با معترضان داشته‌اند و هنوز هیچ گروهی مسئولیت اقدامات آنها را بر عهده نگرفته است.«۲۰ نفر با هویت غیرمشخص برای دستگیری فردی غیردانشجو»با وجود این محمد روزبهانی مدیر امور فرهنگی دانشگاه امیرکبیر در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر، ضرب و شتم دانشجویان خوابگاه گلشن را تکذیب کرده است.بر اساس گفته‌های آقای روزبهانی، حوالی ساعت ۱۹:۳۰ پنجشنبه شب یک فرد غیردانشجو وارد خوابگاه گلشن شده و به دنبال آن ۲۰ نفر برای دستگیری این فرد وارد خوابگاه شده‌اند.وی بر «هویت نامشخص» این افراد تأکید کرده و تأیید کرده است که در موقع ورود آنها در ورودی شیشه‌ای خوابگاه شکسته است و این افراد پس از دستگیری فرد مورد نظر و به درخواست انتظامات خوابگاه، محل را ترک کرده‌اند.وی همچنین گفته ‌است که هیچگونه خسارتی به دانشجویان وارد نشده و تعرضی به آنها صورت نگرفته است.گفته‌های آقای روزبهانی در حالی است که بر اساس گزارش خبرنامه امیرکبیر، نیروهای لباس شخصی در حمله به خوابگاه گلشن ضمن استفاده از گاز اشک‌آور، بخش‌هایی از ساختمان و امکانات خوابگاه را تخریب کرده‌اند. سالن مطالعه خوابگاه، حمام، نمازخانه و طبقات مختلف خوابگاه گلشن از جمله مکان‌هایی است که مورد حمله لباس شخصی‌ها قرار گرفته است.همین گزارش اضافه می‌کند که نیروهای لباس شخصی همچنین به همراهی نیروهای نظامی با مراجعه به خوابگاه یاوری دانشگاه امیرکبیر به تهدید دانشجویان پرداخته و اعلام کرده‌اند که «مجدداً به خوابگاه‌ها حمله خواهند کرد».حمله نیروهای لباس شخصی به خوابگاه دانشگاه امیرکبیر در حالی است که نقاط مختلف تهران و برخی از دیگر شهرهای ایران، بعدازظهر پنج‌شنبه ۱۸ تیرماه در دهمین سالگرد حمله به کوی دانشگاه تهران شاهد برپایی تجمعات پراکنده اعتراضی بود.در تهران کانون این تجمعات خیابان انقلاب و بلوار کشاورز گزارش شده و گزارش شاهدان عینی حاکی است که این تجمعات که با شعارهایی علیه «دولت کودتا» همراه بود با دخالت نیروهای ضدشورش، بسیج و لباس شخصی‌ها به خشونت کشیده است.بر اساس این گزارش‌ها نيروهاى ضد شورش، بسيجى و لباس شخصى با حمله به تظاهركنندگان به ضرب و شتم آنها پرداخته و براى جلوگيرى از هر گونه تجمع بزرگ در مقابل دانشگاه تهران و میدان انقلاب اقدام به شليک گاز اشک‌آور کرده‌اند.همین گزارش‌ها حاکی از آن است که نیروی انتظامی نیز با اقدام به تیراندازی هوایی، برخی از معترضان را بازداشت کرده است.حركت‌هاى اعتراضى در ايران پس از اعلام نتایج انتخابات رياست جمهورى دهم که در آن محمود احمدی‌نژاد پیروز انتخابات معرفی شد، آغاز شد و معترضان در این تجمعات خواستار ابطال نتيجه و برگزارى مجدد انتخابات شدند.این حرکت‌ها حتی پس از آن که آيت‌الله على خامنه‌اى، رهبر جمهورى اسلامى، و نيروهاى نظامى به مخالفان هشدار دادند با هر گونه راه‌پيمايى و تجمع به‌شدت برخورد خواهد شد در تهران و برخی از شهرها ادامه داشت.در جریان اعتراض‌های تهران، به گفته منابع رسمی، بیش از دو هزار و ۵۰۰ شهروند معترض بازداشت شدند که دادستانی کل ایران از معرفی ۵۰۰ نفر از آنان به دادگاه خبر داده است. منابع رسمی ایران همچنین کشته شدن ۲۰ نفر را در جریان این اعتراض‌ها تأیید کرده‌اند.

۴/۰۴/۱۳۸۸

پرچم کوردستان





به امید آزادی کوردستان












به امید آزادی کوردستان

۴/۰۲/۱۳۸۸

مرهم دردش کمي آزادي است .....

گربه هه
بچه‌ها اين نقشه‌ی جغرافياست
بچه‌ها اين قسمت اسمش آسياست
شکل يک گربه در اينجا آشناست
چشم اين گربه به دنبال شماست.............. بچه‌ها اين گربه‌هه ايران ماست
بچه‌ها اين گربه‌ی خيلي عزيز
دمب نرمي داره و پنجول تي
زمیکنه پائین و بالا جست و خيز
هم ملوسه، هم قشنگه، هم تمیز................ اسم اون توی کتابا پرشیاست
بچه‌ها از هر گروه و هر نژاد
هرکس از هرجای ایران که میاد
دست توی دست هم، خندان و شاد
ساخت باید میهنی با اتحاد.................. مام ميهن عاشق صلح و صفاست
بچه‌ها مزه میده سیر و سفر
رفتن هر سوي مرز پرگه
رشهر و ده، دشت و دمن،
کوه و کمراز خليج فارس تا بحر خزر...... بهر ما هر گوشه اش مردمسراست
بچه‌ها اين خانه‌ی اجدادي است
گشته ويران تشنه‌ی آبادي است
خسته از شلاق استبدادي است
مرهم دردش کمي آزادي است.............. بچه‌ها اين کار فرداي شماست
استاد هادی خرسندی

۳/۳۱/۱۳۸۸

استراتژی مبارزه با حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی

استراتژي دشمنان مردم ترسيدن و ترساندن است. مي خواهند جمهوري اسلامي را با حکومت ترس جايگزين کنند. بيهوده نيست که شعار ميرحسين دولت اميد است. پس اميدوار و شجاع و پر از رويا باشيد. زندگي بدون رويا ارزش زيستن ندارد. نگذاريد روياهايتان را بکشند و براي آنها مبارزه کنيد. تمام لحظه ها و ساعات در مبارزه با اين کودتاي سياسي مهم اند. سريع باشید. کار امروز را به فردا، کار صبح را به عصر و کار اين لحظه را به لحظه ديگر موکول نکنيد. اگر لازم است شب بيداري بکشيد. اين روزها و تمام لحظاتشان مهم است.

اگر هيچ وسيله ارتباطي نداريد براي ارتباط حضوري و چهره به چهره از همين لحظه وقت بگذاريد. اطرافيان و دور و بري ها در اولويتند. از بحثهاي وقتگير پرهيز کنيد. موافقان خود را نيرو دهيد و آنها را هم براي ارتباط چهره به چهره فعال کنيد. با دلايل و اطلاعات پشتيبان خودتان را مجهز کنيد. پيامهاي استراتژيک شما اينهاست:

1- يک باند ارعاب و ترور با نفوذ در دولت، بسيج و نيروهاي امنيتي است که ناامني ايجاد مي کند و تخريب اموال عمومي کار خودشان و به دستور آنها است.
2- استقلال را در کنار آزادي و جمهوري اسلامي مي خواهيم و به بيگانگان اجازه دخالت در امور داخلي نمي دهيم. به دولت اجازه انگ زدن به نخبگان هم نمي دهيم.
3- ميرحسين خواست اکثر ايرانيان است نه فقط تهران
4- ما ملت شجاعي هستيم. با ترساندن و ارعاب به ما توهين نکنيد. قدرت اطلاعاتي و امنيتي، امانت ماست در دست شما. اگر خيانت کنيد از شما مي گيريم و به اهلش مي دهيم. نيروهاي نظامي و انتظامي فرزندان ملتند.
5- کودتاي سياسي در قالب آراي پيش-ساخته محکوم است. انتخاباتي که بر خلاف مقررات اجرا شده باطل است و شوراي نگهبان قانون اساسي بايد آن را ابطال کند. مساله ما شمارش چند صندوق پيش-ساخته نيست. ما خواهان تجديد انتخابات با مجريان و ناظران سالم و بي طرف هستيم.
6- نهاد روحانيت سرمايه اين کشور و پشتيبان مردم بوده است. ما خواهان برداشتن سرپوش و سانسور دولت از عزت و حرّيت روحانيت ايم.

استراتژی ارتباطی ما

در شرايط موجود چه استراتژي ارتباطي بايد در پيش بگيريم؟ جريان پشت اين تقلب گسترده انتخاباتي و صحنه گردانان اين کودتاي سياسي، عمليات رواني گسترده اي را با نفوذ در صدا و سيما و محدود کردن کانالهاي ارتباطي مردم آغاز کرده تا بتواند بحراني را که با اين ابعاد پيشبيني نميکردند مديريت کنند. آنها با هوشمندي پيامهاي رسانه اي شان را مديريت مي کنند. لازم است به فنون بدل اين پيامها مسلح شويم و به سريعترين شکل ممکن اطرافيانمان را آگاه کنيم.

نطریه گلوله ای دولت کودتا

از نظر دانش ارتباطات، استراتژي ارتباطي اين جريان بر "نظريه گلوله اي" مبتني است. مطابق اين نظريه آنها فکر مي کنند ارتباط برقرار کردن يک جنگ است: رسانه يک اسلحه است، پيام يک گلوله و مردم هدف هستند. تنها کافيست خوب نشانه گيري کنند. آنها مردم را سيبل بي اختيار، بي تمييز و ناآگاه خود و رسانه هاي بيگانه مي دانند و ترجيح مي دهند در رقابت با ديگر رسانه ها گلوله هاي بيشتري به سوي مردم پرتاب کنند. صدا و سيما تجربه نسبتا موفقي در اين نشانه گيري داشته است اما به مرور تعداد قابل توجهي از مردم از تيررس او خارج شده اند و برد اسلحه شان کاهش يافته. با اين وجود کوشيده اند منتقدانشان را خلع سلاح کنند و رسانه هاي آنها را به حداقل ممکن برسانند. اين روزها با خلع سلاح اينترنتي و تلفني هم مواجهيم. اما انسانيت و ارتباطات چهره به چهره و انساني شما چيزي است که نميتوانند از شما بگيرند. سوال اصلي اين نوشته اين است که شما در ارتباط با خود يا مردمي که در تيررس آنها هستند چکار مي توانيد بکنيد؟ اين نوشته مي کوشد به اين سوال ارتباطي پاسخ دهد.

تحليل محتوای پیام های صدا و سیمای کودتا

در دو روز گذشته صدا و سيما چه پيامهاي استراتژيکي را به سوي مردم شليک کرده است؟
1- ترس از ناامني: تا زماني که تعداد معترضان کم به نظر مي رسيد آنها اغلب اراذل و اوباش معرفي مي شدند و کساني که به اموال عمومي آسيب مي زنند و مزاحم زندگي روزمره مردمند. بعد که آمارشان قابل توجه شد و شعار دادند که "ما مردميم نه اوباش" گفتند که اراذل خود را بين مردم پنهان کرده اند. مردم هم انتظار دارند با اوباش و مخلان امنيت برخورد تندي صورت بگيرد. آنها ژست ناجي مردم در مقابل اوباش را به خود مي گيرند.
جالب است بدانيد گزارشهاي متعددي حاکي از آسيب رساندن نيروهاي لباس شخصي و نيروهاي ضد شورش به اتوموبيلهاي مردم و اموال عمومي و بانکهاست. او مشکل را ايجاد مي کند و خود را حلال مشکل و ناجي شما معرفي مي کند. اما براي اينکه شما را نجات دهد شرط مي گذارد. شرطش اين است که به بقيه حرفهاي او هم گوش دهيد و تسليم کانديدايي که او از صندوق در آورده باشيد. او شما را مي ترساند و بهايي که براي از بين بردن ترس مطالبه مي کند اعتماد و تسليم شماست. اگر نترسيد يا تسليم نشويد به طريق ديگري شما را مي ترساند. کافيست بازي نخوريد و بي آنکه عصباني شويد به اين بازي بخنديد و مردم را نيز از اين بازي آگاه کنيد.

2- ترس از بيگانه و انقلاب مخملي: استقلال از دخالت بيگانگان يکي از مهمترين شعارها و يکي از مهمترين موفقيتهاي نسبي انقلاب و جمهوري اسلامي بوده است. شعار و دستاورد مهمي که خيلي اوقات از بس تکرار شده است قدرش را به اندازه کافي نمي دانيم. تجربه تلخ و بيم ما از دخالت بيگانگان در امور داخلي مان گاه مورد سوء استفاده دولتها براي توجيه رفتارشان در محدود کردن آزاديمان بوده است. شعار ديگر انقلاب؛ يعني آزادي، بدين ترتيب در محاق رفته است. هر صداي مخالف و منتقدي را صداي بيگانه و ايادي استکبار و صهيونيزم دانستن روش ديگر راه انداختن بازي "ترسو و ناجي" است. صدا و سيما مدام تکرار مي کند که رسانه هاي بيگانه از رفتار منتقدان دولت و معترضان به انتخابات خشنودند و آنها يا برخي در ميان آنها را خط مي دهند. آنها با اين برچسب گروه هاي مرجع، روشنفکران و مخالفان خود را از ميدان بدر مي کنند. همه شما ديده ايد که کيهان و رسانه هاي دولت بارها ميرحسين موسوي و پشتيبانانش را به آلت دست غرب بودن متهم کرده است.

اسلام به لهجه روسی

جالب است بدانيد پرونده کساني که اين برچسبها را در تيراژ انبوه توليد مي کنند در وابستگي و دلبستگي با بلوک شرق و پسمانده هاي کمونيزم در روسيه و سرويسهاي اطلاعاتي روسيه و چين خالي از ابهام نيست. آقاي احمدي نژاد و برخي نزديکانش در گذشته همگي مدتي در وزارت خارجه در بخش روسيه کار کرده اند. براي نمونه حاتم بخشي پاره اي از درياي خزر را در کنار معلق ماندن پروژه نيروگاه بوشهر به ياد آوريد تا ترديدتان قويتر شود. به نظر مي رسد نه تنها آزادي به بهاي استقلال، که استقلال و جمهوريت نظام نيز به بهاي قرائتي اسلامي از يک پروژه امنيتي روسي در خطر است. لازم است بار ديگر شعار"استقلال، آزادي جمهوري اسلامي" را در کنار الله اکبر مورد توجه قرار دهيم. و ضمن حفظ هشياري در مورد مداخله بيگانگان از برچسب براندازي نرم يا انقلاب مخملي نترسيم. دوري از برخي حرکتها مثل نوشتن نامه به سران کشورهاي خارجي براي طرد احمدي نژاد، يا شعارهاي نامربوط يا تحريک کننده از همين هشياري ناشي مي شود. ما کاري به بيگانگان نداريم و فقط برگزاري مجدد انتخابات به شکل قانوني و با حضور ناظران را خواستاريم.

هدف اصليِ بزرگ کردن اين ترس، ايجاد شکاف بين مردم و نخبگان است و پيدا کردن بهانه براي دستگيري اساتيد دانشگاه، روزنامه نگاران، فعالان مدني و گروههاي مرجع با برچسب جاسوسي و براندازي. لازم است اساتيد دانشگاه و نخبگان بر پابندي و علاقه شان به نظام تاکيد کنند و پابندي طراحان سناريوي تقلب را به انقلاب و شعارهاي آن مورد سوال قرار دهند. در عمل چه کسي در کار براندازي نرم است؟

3- معترضان برخي از تهراني ها هستند: اين پيام مدام تکرار شده است که راي موسوي فقط در تهران بيشتر بوده و تهراني ها بايد به راي مردم کشور گردن بگذارند. اعتراضات مردم ساير شهرها بازتاب رسانه اي قابل توجهي نيافته است.
مي دانيد که گزارش کميته صيانت از آرا حاکي از برتري نسبي موسوي در شهرها و نقاط مختلف کشور است. لازم است به همه اطرافيان و طرفداران احمدي نژاد در خصوص برتري ميرحسين در اغلب نقاط کشور اطلاع رساني کنيم و نتايج پيش-ساخته شمارش آرا را با توجه به نقدهايي که در سايتها ديده ايد مورد نقد قرار دهيم. لازم است دانشجويان اعتراضات و نظر مردم شهرشان را بازتاب بيشتري بدهند و رسانه ها را به سمت آنها هدايت کنند.

4- ترس از جان و دستگيري: حمله به خوابگاه دانشجويان و مجتمع هاي مسکوني، اعلام گسترده کشته شدن هفت نفر در جريان تجمع آرام روز 25 خرداد ومسوول دانستن معترضان در اين مورد و تهديد صريح وزير اطلاعات در گفتگو با تلويزيون مبني بر دستگيري ساماندهندگان تجمعات و تمام آنچه مي دانيد. در اين پيام دولت ضمن آنکه خود را کشنده معرفي نمي کند و آشوبگران را مسبب کشتار مي داند، تلويحا پيام صريح خود را ميفرستد که مردم عزيز من شما را دوست دارم ولي با شما شوخي ندارم. اگر يک قدم ديگر جلو بياييد: "ميکشم". اينجا نيز "نظريه گلوله اي" اينبار با گلوله هاي نسبتا واقعي حاکم بر رفتار آنهاست.

موضع سپاه و ارتش

جالب است بدانيد فرماندهان ارتش به آنها پيغام داده اند که روي ما حساب نکنيد. عموم فرماندهان سپاه نيز پيام داده اند که ما رو درروي مردم نمي ايستيم و کشتار گسترده مردم توسط سپاه محال است. جوانترها خوب است بدانند که سپاه تشکيل شده از فرزندان دلسوز و خانواده هاي مومن ايراني است که هشت سال از جان گذشتگي خود در وفاداري به ملت ايران را در کارنامه خود دارند. آنها و بسيجيان راستين را با آغوش گرم و لبخند و گل پذيرا باشيد و در شعارها به اين سرمايه ها احترام بگذاريد و مهر بورزيد. خانواده هاي فرماندهان شهيد سپاه نظير خانوادههاي باکري و همت و بسياري از همرزمان گمنام، مومن و وطندوست آنها از همراهان ميرحسين موسوي اند. از آنها براي حضور در اجتماعاتتان دعوت کنيد.

5- تغيير صورت مساله در اعلام آراي پيش ساخته: رسانه ملي تاکيد مي کند که شمارش آرا درست بوده اما برخي ظرفيت شکست ندارند. شوراي نگهبان براي اطمينان کانديداها برخي يا همه صندوقها را دوباره خواهد شمرد. آنها در اين پيام، سوال از طريقه غيرقانوني برگزاري انتخابات را ناديده گرفته و صورت مساله را به اشتباه در شمارش جزيي آرا تغيير مي دهند تا آرايي که معلوم نيست از کجا آمده را دوباره بشمارند. خواسته ما برگزاري انتخابات مطابق قانون، با بي طرفي رسانه اي در فضاي آزاد رسانه اي و ارتباطي، عدم دخالت دولت و رسانه هاي دولتي، با حضور ناظران کانديداها در همه مراحل از جمله مرحله پلمب صندوقها در صبح رايگيري و شمارش و نقل و انتقال آرا در شهرها و از شهرها به تهران همراه با تدارکات لازم از جمله تعرفه کافي در همه حوزه هاي انتخابيه است. پيام مهم ما اين است که انتخابات باطل و مهندسي شده است و اطميناني از وجود خارجي راي هاي ما در صندوقهاي شوراي نگهبان نيست.

6- پشتيباني روحانيت: اکثريت علما و روحانيون طراز اول در قم و ساير شهرها پشتيبان راي مردم اند ولي صدا و سيما صداي آنها را سانسور مي کند و با برجسته کردن نظر چند چهره مثل آقاي جنتي و يزدي، نهاد روحانيت را خرج رفتار غير قانوني خود و پشتيبان خود معرفي مي کند. آنها تحت فشارها و ارعابي چندين برابر آنچه شما تصور مي کنيد هستند. در شعارهايتان به آنها احترام بگذاريد و به آنها جرات بدهيد. در تماس با دفاترشان از حکم خشونت وتيراندازي به منتقدان و تجمعات و حرمت آن سوال کنيد. بگذاريد آنها دولت را از اعمال خشونت نهي شرعي کنند. از آنها براي شرکت در اجتماعات دعوت کنيد و در مراسم و اجتماعات شان با رعايت قواعد احترام شرکت کنيد. به مساجد و حوزه ها برويد و با آنها گفتگو کنيد. آنها مي دانند که باند قدرت قصد کنار گذاشتن علما و جايگزيني مداحان و دينفروشان با آنها را دارند و به شما خواهند پيوست هرچند در ابتدا دوپهلو موضع بگيرند و از موضعگيري بترسند. شجاعت امام حسين(ع) را به آنها ياد آور شويد و بگوييد که از روحاني آزاده چه انتظاري داريد.

تمام حقوق اين نوشته مربوط به ملت ايران است و نقل و کپي برداري و باز توليد آن به هر شکل ممکن توصيه مي شود.

۳/۳۰/۱۳۸۸

در پاسخ آنکه ملت ما را خس و خاشاک خواند








کرمی که فقط بر کف این خاک خزیده‌ست


البته که غیر از خس و خاشاک ندیده‌ست


ای نخل سرافراز جوان، کرمک مفلوک


بالاتر از این، فکر بلندش نرسیده‌ست


این ملت رزم است که برخاسته هشیار


وان دولت ظلم است که اینگونه خمیده‌ست


این نسل جوان وطنم هست و بنازم


درسی که گرفته‌ست و رهی را که گزیده‌ست


صندوق به دوشی که گذشت از سر بازار


دزدی است کزین حوزه به آن حوزه دویده‌ست


پیغمبر دزدان که نشسته پس پرده


این سرقت بی‌سابقه را نقشه کشیده‌ست


با سارق صندوق بگوئید که افسوس


این بار برای تو کسی رأی نریده‌ست!



هادي خرسندي

۱/۲۱/۱۳۸۸

نامه ابراهیم نبوی در جواب صفارهرندی


جناب آقای صفار هرندیوزیر محترم ارشاد اسلامی
به گفته خبرگزاری جمهوری اسلامی، معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد به استناد تبصره 8 ماده 9 قانون مطبوعات به روزنامه اعتماد تذکر شدید داده است. گفته شده است که علت دادن این اخطار به روزنامه اصلاح طلب اعتماد درج مصاحبه با من، سید ابراهیم نبوی، در صفحات ضميمه يکشنبه روزنامه اعتماد بوده است. بنا به نوشته خبرگزاری مذکور من "یک عنصر ضدانقلاب فراري"، و " يکي از هرزه نويسان" هستم که " سابقه اهانت هاي مکرر به مقدسات و مردم را در کارنامه خود" دارم.
در همین رابطه، موارد زیر را به استحضار می رسانم
اول: خبرگزاری مذکور که زیر نظر وزارت مذکور تر ارشاد فعالیت می کند، نوشته است که من " ضد انقلاب فراری" هستم، در مورد بخش اول که من " ضد انقلاب" هستم، هیچ اعتراضی ندارم، چرا که من مخالف انقلابی دیگرم و شما با زد ن این تهمت نمی توانید اتهام خودتان را پنهان کنید که ضد انقلابی هستید که به ظاهر از آن دفاع می کنید. اگر نبودید وضعیت مملکت را به این روز نمی انداختید و اجماعی از اهل اندیشه ایرانی علیه خود و اجماعی از اهل اندیشه جهانی را علیه جمهوری اسلامی برنمی انگیختید.
دیگر این که مگر اکثر دستگیر شدگان و متهمان به عنوان " انقلابی" نرم و مخملی و برانداز و ورانداز و عنکبوتی و غیره دستگیر نمی شوند؟ شما هم با انقلابیون مشکل دارید و هم با ضد انقلابیون؟ من اگر واقعا از مخالفان انقلاب 57 بودم، الآن یا مثل آقای مصباح همه کاره مملکت بودم، یا مثل آقای زاهدی که فرق انقلاب و گوجه فرنگی را نمی فهمد و تا بهمن سال 1358 هنوز اسم آیت الله خمینی را نشنیده بود، وزیر بودم و یا مثل آقای کوچک زاده مهم ترین وکیل حامی دولت از تهران تا یک سال بعد از انقلاب هنوز سردرد صبح انقلابم خوب نشده بود، و من هم لابد وکیل تهران بودم.
دوم: دیگر اینکه من از نظر آن وزارت فخیمه به عنوان " فراری" شناخته شده ام. خوشا به حال آن وزارت فرهنگ و ارشادی که من نویسنده آن کشور که نویسنده بعد از انقلابم و 47 کتابم در جمهوری اسلامی به چاپ رسیده و از همان وزارت فرهنگ و ارشاد مجوز گرفته ام، از دستش فراریم! خوش به حال وزارت خانه ای که نویسنده ای را که سه بار در سه سال متوالی، از وزیر قبل از خاتمی تا وزیر عصر خاتمی به او جایزه بهترین طنزنویس مطبوعات کشور را داده اند، از کشورش فراری داده است! البته این در برابر افتخارات بزرگ تر دولت شما چیزی نیست.
دولتی که طنزنویس و نویسنده اش از آن فراری باشد، می خواهد به چه افتخار کند؟
البته بگویم که قتل این خسته به شمشیر شما تقدیر نبود، وگرنه چه کارمی خواستید بکنید که نکردید تا من و دهها چون من خانه بنشینند و قلم را غلاف کنند و ضد حکومتشان شوند؟ البته پوست ما کلفت تر از این چیزهاست. آرزوی تان را مزمزه می کنید؟ دوست داشتید ما برویم و به صف دراز کسانی بپیوندیم که منتظر سقوط جمهوری اسلامی هستند تا به سر زندگی برگردند. اما من فقط منتظر آن روز هستم که از داخل صندوق رای – نه از حمله دشمن و نه از کودتا و انواع انقلاب – شما سرنگون شوید و فقط بتوانم سرم را روی بالش خودم بگذارم بی آن که بچه هایم تنشان بلرزد.
اما نشد . نقشه تان نگرفت. عصبانیت تان از همین است. اگر صد سال دیگر هم در بلژیک بمانم که نمی مانم، باز هم ما نیستیم که می رویم. ما صاحب فرهنگ و ادب آن مرز و بومیم. صاحب آن کشور منم نه شما. تو میزت را بگیرند هیچ می شوی. من میزم را گرفته اید. خانه ام را، خیابانم را. کوچه ام را. اما چون سوژ ه طنزهایم شمائید تا ابد هستم. وقتی هم ماموریت خاکیم تمام شد باز کتاب هایم هست. مگر شما ایرج پزشکزاد را بیرون نکردید؟ مگر او را ضد انقلاب نخوانده اید؟ مگر روزگاری کمر به کشتنش راست نکردید؟ اما او در خانه هر ایرانی زنده است. من هم شاگرد مکتب اویم.
من همیشه در گوشه همه کتابخانه های ایران هستم، حتی گوشه کتابخانه اتاق خودتان. فقط در سال 1379 تعداد 140 هزار نسخه از کتابهای من در ایران منتشر شده است و یکی یکی این کتاب ها نشان می دهند که من هستم. نه چون من منم، من هستم، چون قلم حرمت دارد .
سوم: در نوشته خبرگزاری جمهوری اسلامی نوشته شده است که من یکی از " هرزه نویسان" هستم. از وزارت ارشاد می خواهم به نویسنده بی ادبی که به آن وزیر و آن حکومت و آن دولت چنین اتهامی زده است و کسی را که سه سال به عنوان بهترین طنزنویس مطبوعات ایران انتخاب شده است، به عنوان هرزه نویس نام برده، تذکر بدهد و از او بخواهد حداقل احترام متولی خودش را نگاه دارد. من که هرزه نویس باشم، تکلیف بقیه چیست؟ از ده نفر رهبران اول جمهوری اسلامی در طول این بیست سال که بر مسند قدرت بوده اند، حداقل هشت نفرشان شخصا از قلم من با احترام یاد کرده اند. تاکید می کنم که دفاع من از این نیست که چرا به قلم من اهانت می کنید؟ من از حیثیت طنز دفاع می کنم.
طنز من هرزه نیست بلکه نوشته سرکار خانم فاطمه رجبی هرزه است.دروغ گوئی و آمار دروغ دادن و مردم فریبی هرزه است. در دنیا خود و ایرانی را مسخره کردن هرزه است.
چهارم: در اطلاعیه خبرگزاری نوشته شده است که من " سابقه اهانت هاي مکرر به مقدسات و مردم را در کارنامه خود" دارم. این در حالی است که من اصولا اهل شوخی با مقدسات به معنایی که در تمام جهان و ایران مصطلح است، نیستم. چگونه است که من پانزده سال در آن کشور طنز نوشتم و دو بار هم بازداشت شدم، اما هرگز کسی اتهام توهین به مقدسات را به من نزد؟ آیا مدیر عامل صدا و سیما و نماینده مشهد در مجلس و دربان قوه قضائیه و فلان مسوول وزارت راه و ترابری جزو مقدسات کشور هستند؟ من که جز انتقاد از این افراد حرفی نزدم؟ البته می دانم که از نظر شما مخترع هاله نور و نویسنده معجزه سوم از مقدسات هستند. من به مقدسات شما هم هرگز توهین نکرده ام چون توهین را شایسته انسان نمی دانم اما نقد کرده ام تازیانه کشیده ام افشا کرده ام. گناهم همین است وگرنه اگر کمی قلم را گردانده بودم الان ... نه نمی نویسم چون این را روا ندارم که نان کس ببرم.
البته که وقتی رحیمی کارمند ریاست جمهوری و بزرگ ترین عامل تقلب در انتخابات در تاریخ جمهوری اسلامی [ که انتخابات استانش با آماری صد و چهل درصد جمعیت اعلام شد و کسی چنین شهامتی نکرده است در سی سال گذشته ] برای پوشاندن سیئات اعمال خود اعلام می کند پیامبر مانند آقای احمدی نژاد ظهور می کند، یا رئیس جمهور در حضور آیت الله جوادی آملی خودش را در هاله نور تعریف می کند، یا روزنامه کیهان دعای رئیس جمهور را عامل باران های اخیر می خواند، لابد شوخی با رئیس جمهور توهین به مقدسات است. البته در کشوری که مراجع دینی اش را ساده لوح و عامل دشمن می خوانند، طبیعی است که هاله نور را دور مقام اجرایی کشور بکشند که زبان در کام بماند و قلم در نیارم. من با اهل سیاست شوخی دارم و شوخی می کنم و این شیرین ترین کاری است که با آنان می شود کرد، اما وقتی خود من ادب را در حوزه دین رعایت می کنم، چه حقی دارید که به من چنین اتهامی بزنید؟ خداوند این همه زحمت می کشد تا عیب ما را بپوشاند و وزارت ارشاد این همه پول مصرف می کند تا خصلتی را که نداریم به عنوان عیب مان توی چشم ملت فروکند.
در هر حال، من، ابراهیم نبوی، که توسط همه طنزنویسان موجود و مرحوم سه دهه اخیر به عنوان یکی از طنزنویسان این دیار و از قضا طنزنویس دوران جمهوری اسلامی شناخته شده ام، به رفتار زشت و غیر اخلاقی خبرگزاری جمهوری اسلامی اعتراض دارم و خواستار برکناری مسئول این اهانت و این شیطنت هستم .
برکناری این شخص، چشم شیطان کور و گوشش کر تا دو سه ماه دیگر خود بخود خواهد افتاد، حداقل سعی کنید در این دو سه ماه عرض خود را نبرید و زحمت ما را ندارید.
سید ابراهیم نبویهفتم اردیبهشت 1388

۱/۰۵/۱۳۸۸

ایران مقام اول اعدام در جهان را داراست.

درسال جارى، دستكم ۲۴۰ نفر در ايران بدار آويخته شده اند.
براساس آمار سازمان هاى حقوق بشرى، ايران از نظر اجراى
مجازات اعدام، باتوجه به نسبت جمعيت، مقام اول را در جهان داراست.



MAMAL

۱۲/۳۰/۱۳۸۷


گزارشگران بدون مرز: میرصیافی به «قتل» رسیده است

امید رضا میرصیافی، وبلاگ‌نویس، در تاریخ ١٩ بهمن ماه سال ۱۳۸۷،
به شعبه ١٥دادگاه انقلاب تهران احضار و زندانی شد و در روز چهارشنبه
۲۸ اسفند ماه ۱۳۸۷ در زندان اوین جان باخت.سازمان گزارشگران بدون مرز
در بیانیه خود آورده است پیکر امیرضا میرصیافی در حالی «۲۹ اسفندماه»
در گورستان بهشت زهرا به خاک سپرده شد که «مقامات قضایی – امنیتی با
سواستفاده از تألم و تأثر خانواده» جسد این وبلاگ‌نویس را «بدون کالبد شکافی
دفن کرده‌اند.»


گزارشگران بدون مرز در ادامه این بیانیه خواستار «روشن شدن همه حقایق»
درباره مرگ این وبلاگ‌نویس در زندان اوین شده و تصریح می‌کند: «بنا بر
اطلاعات ما این یک قتل است و همه مسئولان آن در هر رده‌ای باید تحت تعقیب
قضایی قرار گرفته و مجازات شوند.ما می‌خواهیم تحقیقات جدی در باره
چگونگی این قتل انجام شود.»بنا بر اعلام سازمان گزارشگران بدون مرز،
برپایه اطلاعاتی که این سازمان به دست یافته است «تناقضات ونشانه‌های
اهمال‌کاری جدی میان اسناد رسمی بازداشتگاه اوین و بیمارستان لقمان
حکیم وپزشکی قانونی درباره ساعت انتقال به بیمارستان و ساعت فوت
وجود دارد.»


سازمان گزارشگران بدون مرز که مقر آن در پاریس است و یک بخش آن به
ایران اختصاص دارد در ادامه «مسئولان امنیتی قضایی در زندان اوین» را به
«عدم همیاری با انسان در خطر» متهم کرده که درصدند امیدرضا میرصیافی
را «فردی افسرده و متمایل به خودکشی نشان دهند».گزارشگران بدون مرز در
روز ٢٨ اسفند ماه سال 1387 خواهان تشکیل کمیسیون مستقلی برای بررسی
و تحقیق درباره چگونگی مرگ این وبلا‌گ‌نویس شده بود و از مسئولان ایرانی
خواسته بود همانگونه که محمدعلی دادخواه وکیل این وبلاگ‌نویس اعلام کرده
پیکروی برای تحقیقات و روشن شدن چگونگی مرگ از سوی پزشکان مستقل
کالبدشکافی شود.


امیدرضا میرصیافی در تاریخ سوم اردیبهشت سال ۱۳۸۷ نیز بازداشت و
پس از ٤١ روز حبس با سپردن وثیقه ١٠٠ میلیون تومانی آزاد شده بود.
میرصیافی پس از آن در تاریخ ١٢ آبان در شعبه پانزده دادگاه انقلاب اسلامی
تهران محاکمه و با استناد به مواد ٥٠٠ و ٥١٤ قانون مجازات اسلامی برای
«فعالیت تبلیغی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران» به شش ماه زندان
و برای «توهین به آیت‌الله خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای»به دو سال زندان محکوم
شد.
گزارشگران بدون مرز بیانیه خود همچنین خواستار اعزام فرستادگان سازمان
ملل برای تحقیق و تفحص درباره وضع «آزادی بيان و عقيده و دستگیری
خودسرانه واعدام‌های غیر قضایی» در ایران شده است.برپایه اعلام
گزارشگران بدون مرزامید رضا میرصیافی در وبلاگ «روزنگار» به
مطالب فرهنگی می‌پرداخته است و چنانکه خود وی گفته است
«در مجموع مقالات منتشر شده» این وبلاگ تنها «دو یا سه مقاله طنز و
یا سیاسی» وجود داشته که به قصد «توهین» به کسی نوشته نشده است.
MAMAL


WWW.ROOZHAYE-MAMAL.BLOGFA.COM


۱۲/۲۶/۱۳۸۷


اجرای حکم زندان دکتر فیروزی، پزشک معالج زندانیان سیاسی

دکتر حسام فیروزی، پزشک معالج برخی زندانیان سیاسی، روز شنبه برای

تحمل بیش از یک سال حبس روانه زندان اوین شد.دکتر فیروزی پزشک

معالج و معتمد تعدادی از سرشناس‌ترین زندانیان سیاسی از جمله احمد باطبی

فعال دانشجویی، اکبر گنجی روزنامه‌نگار، اکبر محمدی فعال دانشجویی -

که در زندان درگذشت – و آیت‌الله بروجردی روحانی ناراضی از نظام فعلی

ایران بوده است.حکم زندان آقای فیروزی سال گذشته به اتهام آنچه اختفای

زندانی فراری خوانده شد، به تأیید دادگاه تجدید نظر رسیده بود. مقصود از

«زندانی فراری» در این حکم، احمد باطبی فعال دانشجویی است که در آن

دوران، از بیماران تحت نظر دکتر فیروزی به شمار می‌رفت.مهتا بردبار،

همسر حسام فیروزی، ساعتی پس از همراهی او تا زندان اوین، در گفت‌وگو

با رادیو فردا به تشریح چگونگی اجرای حکم پرداخت.


خانم بردبار، چطور این حکم بعد از یک سال اجرا شد؟

مهتا بردبار: نزدیک یک سال پیش حکم دکتر فیروزی را به ما ابلاغ کردند.

ابلاغ کتبی که نه. من رفتم دادگاه آنجا حکم را به من دادند. چند بار هم احضاریه

دادند و گفتند که دکتر باید برای اجرای حکم زندان، مراجعه کند.

یعنی الان که خودشان را معرفی کردند، به خاطر احضاریه دادگاه بوده؟

نه خیر. یک سال پیش احضاریه دادند، منتها به دلایلی دکتر نمی‌توانست برود...

ولی الان دیگر اگر خودش را معرفی نمی‌کرد، می‌آمدند می‌بردندش. کما اینکه

حدود یک ماه پیش که من برای تجدید وثیقه (به دادسرا) مراجعه کردم، دیدم که

وثیقه را داشتند به اجرا می‌گذاشتند؛ که ما سریع اقدام کردیم.

خانم بردبار حکمی که به آقای فیروزی داده اند دقیقاً چقدر است؟

پانزده ماه و نیم؛ یعنی یک سال و سه ماه و نیم.

به چه اتهامی دقیقاً؟

اختفای زندانی فراری...

که بر می‌گردد به مسئله احمد باطبی، فعال دانشجویی. درست است؟

بله مربوط به آقای باطبی است.

مسئله اختفای آقای باطبی، هنگامی که زندانی بوده، حقیقت دارد؟

اول باید ببینیم تعریف قانون این کشور از «اختفای زندانی فراری» چیست.

زندانی‌ای که در این سیستم امنیتی کاملاً تحت کنترل است و وقتی تصمیم می‌گیرند

او را بگیرند، ظرف یک ساعت پیدایش می‌کنند و می‌برند، چطور می‌تواند به این

راحتی مخفی شود؟...آقای باطبی در واقع داشت دوران مرخصی‌اش را می‌گذراند

و نمی‌دانم بر چه اساسی تعریف کردند که ایشان زندانی فراری بوده! آقای باطبی

برای درمان مراجعه کرده بود به منزل ما... ما دوستان خانوادگی هم بودیم و با هم

رفت و آمد داشتیم.

اگر اشتباه نکنم در آن دوره دکتر فیروزی پزشک معالج آقای باطبی در زندان بود. درست است؟

بله دکتر فیروزی بنا به سوابق دوستی و پزشک بودن و همچنین سوگندی که

در پایان درس می‌خورند که بیمار را بدون درنظر گرفتن شخصیت، محکومیت

یا هرگونه جرم و اتهامی که دارد و فقط به حکم انسانیت درمان کنند، مسئولیت

درمان آقای باطبی را بر عهده داشت.آقای باطبی هم که در ضمن دوست ما هم بودند،

به منزل ما تشریف آورده بودند و تحت درمان قرار گرفتند. همین موضوع باعث

شد که این اتهام را به دکتر فیروزی نسبت بدهند.

اتهام دیگری هم دارند؟

اتهامات دیگر به صورت کلی است: تشویش اذهان عمومی، اقدام علیه امنیت ملی و غیره.

دلیل وارد کردن این اتهامات را به شما گفته اند؟

نه چیزی نگفته‌اند.

روند دادرسی چطور بود؟ وکیل داشتند آقای فیروزی؟

بله آقای (خلیل) بهرامیان وکیل ما بودند که از ایشان سپاسگذاریم. منتها

وقتی اینجا اتهامی به یک نفر زده می شود در خصوص مسائل امنیتی،

این اتهامات مشخص است و حکمش هم از قبل مشخص است؛ قابل تغییر

هم نیست.به حکم دادگاه بدوی اعتراض کردیم. حکم به دادگاه تجدید نظر

و درواقع باید گفت به «دادگاه تجدید نظر» رفت و همانطور که پیش بینی

می شد، حکم تأیید شد و قرار شد که به اجرا دربیاید که به اجرا درآمدنش

بنا به دلایلی یک سال به تعویق افتاد تا در نهایت امروز (شنبه) دکتر خودشان

را معرفی کردند. گفتید که همین الان از زندان برگشتید...بله

آقای فیروزی وقتی داشتند به زندان می‌رفتند در چه وضعیتی بودند؟

دکتر فیروزی حالش بسیار خوب بود، و با روحیه بسیار خوب و وضعیت جسمی

بسیار خوب وارد زندان شد. به هر صورت آدم وقتی که در راهی قدم می‌گذارد،

طبعاً تمام سختی‌های راه را به جان می‌خرد. گرچه به نظر من اینها سختی نیست،

تجربه‌ای است که در زندگی برای انسان اتفاق می‌افتد و سبب می‌شود که انسان

پخته‌تر شود و در راهش ثابت قدم‌تر گام بردارد.

۱۲/۲۱/۱۳۸۷

برادر و خواهر 80روزدر اوین بدون ابلاغ حکم

برادر و خواهر ۸۰ روز در بند؛ «بدون ابلاغ حکم»

شبنم مددزاده، عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تربیت
معلم تهران ا ز نخستین روز اسفندماه سال گذشته بازداشت و به
بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. اندکی پس از دستگیری شبنم، برادر
این فعال دانشجویی که برای کسب اطلاع از وضعیت خواهرش
به کلانتری مراجعه کرده بود نیز دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.
برای اطلاع از وضعیت این خواهر، با آقای مددزاده، پدر ایشان
در تبریز تماس گرفتیم.

آقای مددزاده در آغاز می‌گوید:

۸۰ روز است که بچه های ما را گرفته‌اند. سه چهار روز اول
هیچ خبری ازشان نداشتیم و بعد از سه چهار روز پیدایشان کردیم .
هر هفته می‌رویم پشت در زندان اما ملاقات هم نداریم . اوایل
دستگیری تلفن هم نمی‌زدند. هر کسی پارتی داشته باشد می‌آید
بچه اش را آزاد می‌کند. پدر رکسانا صابری می‌آید دست دخترش
را می‌گیرد می‌برد ، اما ما کسی را نداشتیم که جلو بیافتد و به
فکر بچه‌هایمان باشد.با وکیل می‌رفتیم به دادگاه، جواب وکیل را
هم نمی‌دادند. نمی گذاشتند وارد دادگاه بشویم. نمی‌گذاشتند قاضی
را ببینیم . بعد از ۸۰ شبانه روز که بی جواب به دادگاه می‌رفتم
مجبور شدم یک نامه بنویسم. بپرسم آیا رسم جمهوری اسلامی
این است؟ ما در حکومت جمهوری اسلامی زندگی می‌کنیم .
در اسلام زندگی می کنیم . ما باید فرزندانمان را ۸۰ روز نبینیم؟

آقای مددزاده ، آیا در این مدت از شبنم تلفن داشته‌اید؟
بله از شنبم در این ۸۰ روز چهار بار تلفن داشتم.

چه می‌گوید؟
هیچ ، خبر سلامتی می‌دهد. چیزی نمی‌گوید. فرزاد هم دوبار
زنگ زده است . اما بعدها دیگر زنگ نزد. این تلفن‌ها هم با فشار
خودمان که به آنجا زنگ می‌زدیم یا می‌رفتیم به طور حضوری
انجام می‌شد. یکی دو دقیقه حرف می‌زنند.

می‌شود توضیح دهید که چطور شد شبنم را گرفتند؟

روز اول اسفندماه سال گذشته شبنم از دانشگاه می‌آید بیرون . توی خیابان.
گویا آنهایی را که قبلا گرفته بودند وادار می‌کنند به شبنم زنگ بزنند که ما
توی پاسگاه هستیم و بیا دنبالمان . شبنم هم می‌رود و او را هم دستگیر می‌کنند.

فرزاد، پسرتان هم دانشجو بود؟

نه. فرزاد یک ماشین کرایه‌ای داشت که برای مخارج خواهرش و تامین مخارج
من و مادرش به طور روزانه کار می‌کرد و خرج خانواده را در می‌آورد.

شما الان که با من صحبت می‌کنید در تبریز به سر می‌برید؟

بله من الان از خانه‌ام و از تبریز با شما حرف می‌زنم.هر هفته بخاطر بچه‌ها به
تهران می‌روم . همین امروز صبح به تبریز برگشته‌ام . دیروز با وکیل رفتیم دادگاه.
رفتیم قاضی را دیدیم در شعبه امنیت سه. حالا وعده داده‌اند که شنبه بیا . تا ببینیم که
انشاالله چه خبری هست؟

وکیل ایشان کیست ؟
آقای [عبدالفتاح] سلطانی وکیلشان است.

اتهامی برای شبنم ذکر نکرده‌اند؟

اصلا اتهامی به ما ابلاغ نکرده‌اند. هنوز وکالت نامه بچه ها امضا نشده است
که وکیل بتواند با آنها ملاقات داشته باشد. من الان ۷۲ ساله‌ام . در این سنم
هنوز یک کلانتری نرفته بودم . حالا که این مشکل برای بچه‌هایم پیش آمده
مجبورم توی دادگاه‌ها بگردم.

شبنم را در ارتباط با تحصن در دانشگاه دستگیر کردند؟
درست با من صحبت نکرده بود. اطلاع ندارم چرا اینجوری شد.
اما در مورد تحصنشان می‌دانم که تحصن کرده بودند.

آقای مددزاده ، وقتی شبنم با شما حرف می‌زند لحن صحبت کردنش چطور است؟
چه می‌گوید؟او می‌خواهد ما را متقاعد کند که نگرانش نباشیم. می‌گوید بابا نمی‌خواهد
بیایی دنبالم زندان. اما من می‌گویم بابا نمی‌توانم نیایم. هر هفته می‌روم انگار که از دور
بخواهم یک گلی را بو کنم. می‌گویم بابا من بویتان را حس می‌کنم و می‌آیم تا شما بدانید
که من دنبال کارتان هستم.

خودشان را که نمی‌بینید؟
نه، فقط تا ساعت یک بعد از ظهر آنجا می‌مانم . لباسی، پولی برایشان می‌دهم ببرند.
می‌خواهم بدانند که ما بیکار ننشسته‌ایم . دنبال کارشان هستیم.